بعضی حرفها مالِ نگفتن اند
مالِ آلوده نشدن در دایره ی کلمات
همانجا کنج پستوی دل که باشند حرمت دارند . . .
زاده که شوند انگار مرده اند . . .
بعضی حرفها مالِ نگفتن اند
مالِ آلوده نشدن در دایره ی کلمات
همانجا کنج پستوی دل که باشند حرمت دارند . . .
زاده که شوند انگار مرده اند . . .
دلتنگ که میشوی
گوشها منتظر شنیدن صدا هستند
وچشمها بی قرار دیدن لبخند
و تو مشوش درپی یافتن خلوتگاهی
حتی شده بر روی جدولهای کنار خیابان
و حالا خروش سوالهای بی مصرف و
خفقان تو
انگاربا خود زمزمه می کنی
چرا دلتنگی دست از سرم بر نمیدارد
خیلی سخته…
به خاطر کسی که دوسش داری…
همه چیز رو از سر راهت خط بزنی…!!
بعد بفهمی…
خودت تو لیستی بودی که…!
اون به خاطر یکی دیگه… خطت زده..!
دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارند
حال آنکه او یگانه هستی تو باشد
و تو یکی از هزاران لذت او …
سلاام ببخشید نبودم
جبران میکنم
اربعینم تموم شد خدا رو شکر منتظر نظراتونممممممممممممم
دو دستم روی زانو و تو دستت بر زمین افتاد
چنان بر بازویت زد تیر كه دستانت چنین افتاد
دو چشم در همت را با عمود از هم جدا كردند
شبیه فرق تو سقا قد من را دو تا كردند
حُسینٌ قَتیلٌ با الوادی الطُفُوف
و ناحَت علیه عُیونُ الصُیوف
حَبیبُ السَماء ِسَلیبُ الرَداء
و ناحَت علیه عُیونُ الصُیوف
مرو می شوم بی تو خانه خراب
چه گویم من از حال زار رباب
دو چشمش پر اشك است
امیدش به مشك است
چه گویم من از حال زار رباب
بدیدم كه زمین خوردی تو از مركب ولی بی دست
بمیرم دست تو تر شد ولی لب های تو خشكند
تو ای ماه شبم ای كاش نبودی آنقدر زیبا
تو را چشمت زدند آخر كه پاشیدی زهم سقا
حُسینٌ قَتیلٌ با الوادی الطُفُوف
و ناحَت علیه عُیونُ الصُیوف
حَبیبُ السَماء ِسَلیبُ الرَداء
و ناحَت علیه عُیونُ الصُیوف
ببین نعل تازه به مركب زنند
دگر تازیانه به زینب زنند
یكی گوید از سر
یكی هم زمعجر
دگر تازیانه به زینب زنند
به پیش دیدگان من شده این پیكرت صد چاك
دگر طاقت ندارم من مزن بازوی خود بر خاك
چرا اینگونه بی تابی چه حالی داری ای سقا
گمانم دیده ای روی كبود مادرم زهرا
حُسینٌ قَتیلٌ با الوادی الطُفُوف
و ناحَت علیه عُیونُ الصُیوف
حَبیبُ السَماء ِسَلیبُ الرَداء
و ناحَت علیه عُیونُ الصُیوف
سلام
میخواستم چیزی رو بگم میدونم صاحب نظر نیستم
ولی دوست دارم دربارش صحبت کنیم
چون واقعا اذیتم میکنه....
بشخصه از دختر خانوم ها وسرکار خانوم هایی که چادر سرشون میکنن ولی حرمتشو نگه نمیدارن بیزارم خب خواهر من سرت نکن
منظورم اون دوستایی هستن که چادرسرشونه آرایش غلیظ میکنن وموبیرون میذارن نمیدونم والا و...
همه رو بد بین کردن..
چادر حرمت داره!!!!
من به دیگران نمیگم به شخصه تو روزای عادی چادر سرم نمیکنم چون اولا حرمتشو نگه نمیدارم دوم زمانی که اون چادرو سرت میکنی با اون چادر نشنون دهنده دین ات هستی...
یعنی همه دینو ازتو میبیننن..
همچنین وقتی چادر سرت میکنی باید وقار داشته باشی شیطونی نکنی <چشمت پاک باشه...
ابته اینجور چیزا فقط مال خانوم ها نیست
آق پسرهایی ام داریم ولی من وظیفه خودم دونستم به هم جنس خودم بگم..
و آق پسرا خودشون میدونن
همه چیز خوبو بد داره دوس داررررم نظراتونو بدووونم بگین
راستی تا سه امام پست متفرقه نمیذارم همشون محرمی وسیاه پوشن...
فهلا منتظرماااااا
کسدی اشرار-ی-دنی سۇ یوْلۇنێ
تئشنه سقّانون آلۇب ساغ سوْلۇنێ
هم ساغێن سالدێلار هم سوْل قوْلۇنێ
نئجه قان آغلاماسۇن داش بۇ گۆن
سالدێ دونیایه شرر شیمری دَنی
کسدی عطشان سری شاهی زَمَنی
قالدێ باشسێز قۇرو یئرده بدهنی
نئجه قان آغلاماسۇن داش بۇ گۆن...
دامن علقمه و باغ گل یاس یکی است
قمر هاشمیان بین همه ناس یکی است
سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب
نام زیبای اباصالح و عباس یکی است
_عمه زینب؟
_جانم عزیزم!
_عمو عباسم کجاست؟!
_عزیزکم! عمو رفته پیش خدا …
_عمه؟
_جانم؟
_خونه ی خدا بالای نیزه هاست؟
کشته شدی
تا نسل ها بیدار شوند …
و ما هنوز درگیرِ این هستیم
که تاسوعا و عاشورا
قبلِ پنجشنبه می افتد یا بعدش . . . !
مرا نمیخواهی دیگر میدانم
حتی اگر مرا ببینی هم نمیشناسی مرا دیگر میدانم
اینک همان نامه ای که برایم نوشتی را میخوانم
چه عاشقانه نوشته ای همیشه با تو میمانم
به بعضیام باید گفت :
زیاد که بپیچی خودت هـــــرز میشی !
نگرانم!
برای روزهایی که می آیند
تا از تو تاوان بگیرند و تو را مجازات کنند!
نگرانم!
برای پشیمانی ات، زمانی که هیچ سودی ندارد!
نگرانم!
برای عذاب وجدانت، که تو را به دار می کشد وُ می کُشد!
روزگاری رنج تو رنجم بود
اما روزها خواهند گذشت…
و تو
آری تو
آنچه را به من بخشیدی
از دست دیگری باز پس خواهی گرفت!
و آنچه که من به تو بخشیدم، هیچگاه نخواهی یافت!
حالا میفهمم که چرا اتاقک آغوشت سرد سرد بود….
گرمای افکارت در رویا
تن او را گرم میکرد…!
دلم هوای تو را کرده است
تو که نیستی
این هوا گرگ و میش را
سخت در آغوش می کشد!
بیچاره میش ها
که در آغوش هوا هم خانۀ گرگ ها شده اند!
و بیچاره تر گرگ ها ؛
که همیشه نقشِ بدِ قصه را دارند
ای کاش هوایت را نمی کردم!
•
مـن شـبـیـہ قـصـہ هـا نـیسـتـم …
کفـش بـلـوریـن نـدارم ..
لـبــاســم جــادویــے نـیسـتــ .. فـقـط ..
شـاهــزاده ام را گـم کــرده ام ..!
•
درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت است بالا بروی ساده بیای پایین
قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که درحرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
بــــــارهــا لـــــحظه ی رفــــــتنت را صـــــحنه ســـــازی کردم…
اما ؛ هنوز هم…
مــــــــرگ من مشـکـــــــوک است… !!
چون نامه ی اعمال مرا پیچیدند / بردند به میزان عمل سنجیدند
بیش از همه کس گناه ما بود ولی / آن را به محبت علی بخشیدند . . .
تمام لذت عمرم در این است / که مولایم امیرالمومنین است . . .
عید شما مبارک