اشک ها قطره نیستند
بلکه کلماتی هستند که می افتند
فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسی را
که معنی این کلمات را بفهمد . .
اشک ها قطره نیستند
بلکه کلماتی هستند که می افتند
فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسی را
که معنی این کلمات را بفهمد . .
گراهام بـــل عــــزیز!
تلفنی که زنـــگ نمی خورد که نیـــازی به اخــــتراع نداشت!!
حوصـــله ات ســـر رفته بود،
چــــسب قلـــــب اختراع می کردی
می چسباندیم روی ایـــن ترک های قلب صاحب مـــــرده مان
و غصـــه زنـــگ نخوردن تلفـــــنی که اختراعش نکرده ای
را نمی خوردیم!
به پای هم پیر شدیم !
من
و خیال تو . . . !
او مرا به هیچی فروخت ..
و من هنوز بر سر آنم
که یک تار مویش را به عالمی نفروشم !
آستین خیس پیراهنم
طعم شور عشق می دهد
گریه کجا بود
یادت رفته سفره سه روزه ات را
دلتنگی ات جاده ها را چقدر بارانی کرد
بعد گفتی : مرد که گریه نمی کند
گفتم : گریه نیست عزیزکم
فقط چشم هایم به دور شدنت کمی آلرژی دارند
حالا دور شدنت خیلی طولانی شده
می ترسم تمام جاده ها را آب ببرد
دریا واسطه بود
واسطه ی آب و ماهی ها
واسطه ی خواهش و تمنا با خدا
واسطه ی مرگ خیلی ها
گرمای سفره ی ماهیگیرها
وقتی با یک قایق رقتی و برنگشتی ، یادت هست ؟
دریا آنجا هم واسطه بود
دوستت دارم
دیگر با خون من عجین شده ایی
تو همانی ؛
نفس
تو را ها می کنم
در یک شب سرد زمستانی
بر شیشه ی مه گرفته ی پنجره ی بی کسی ام
ای تنهایی !
آدامسمو با اون همه شیک بودنش
بعد نیم ساعت زیر کفشم له میکنم
تو که جای خود داری
•
دوست داشتن تـــــــــــو لیاقت نمی خواهد عزیزم !!!
مثــــــل نـــــــخ کــردن ســــوزن
” اعصـــــــــــاب ” می خواهد !!
•
یه وقتایی،
یه حرفایی،
چنان آتیشت میزنه
که دوست داری فریاد بزنی،
ولی نمیتونی!
دوست داری اشک بریزی،
ولی نمیتونی!
حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه!
تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه،
به این میگن
“درد بی درمون”
ﭘﻴﺸﺎﻧﻰ ﺍﻡ ، ﭼﺴﺒﻴﺪﻥ به ﺳﻴﻨﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ
ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ
ﺧﻴﺲ ﮐﺮﺩﻥ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﻰ ﺭﺍ …
ﻋﺠﺐ ﺩﻝ ﭘﺮ ﺗﻮﻗﻌﻰ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ !